Saturday, 4 June 2011

سبزها چه زيبا ميروند

فاطمه جان، يادت هست آن روزهاي ‍‍‍‍‍‍‍‍‍پس از وفات پدر مبارز و حقيقت جويت چه بي تابي ها مي كردي .
با آنكه درد پهلوي شكسته ات به دست ظالمان غاصب حكومت، بسيار آزارت ميداد، ولي درد مرگ پدرت كه در روزهاي پاياني زندگيش بازگشت به جهالت را در چشم مدعيان مسلماني ميديد از آن نيز درد آور تر بود .فاطمه جان، با آمدن هاله به نزدت، مي دانم، با در كنار داشتن درد آشنايي چون او، تسكين خواهي يافت .
آخر، اگر تو فقط در سنين نوجواني شاهد اذيت و آزارهاي نامردمان با پدرت بودي ، هاله سحابي حدود نيم قرن گواه ظلم دو رژيم بر پدر آزادي خواهش بوده واگردنيا طلبان ناخواسته پهلويت را شكستند، گرگهاي هار خامنه اي به عمد و در ملاء عام ضربه مرگبار برهاله ما فرودآوردند .
فاطمه جان ، خوش به حالت كه لااقل دشمنانت حرمت تشیيع پيكر پدرت را نگاه داشتند و برگزاري مراسمي آبرومند را حتي اگر در دل نمي خواستند ولي تاب آورده و بي حرمتي نكردند ولي ديوهاي پلید ولايت نه تنها اجازه مراسمي معمولي و محدود را تاب نياوردند بلكه بيشرمي را به نهايت رسانده و گل باغ پدر را قبل از به خاكسپاري چيدند .
فاطمه جان، مي دانم كه در پاسخم مي گويي: عليرغم اينهمه ناگواري ها، هاله را مي بينم كه در كنار عزت الهي ، آموزگار سياست بدون تزوير وريا، آسمان مقاومت و صفا، عزت الله سحابي، شادمان و خندان و سبزتر از هميشه به سوي مراد حق جويان اوج مي گيرد و خدا را از اينكه غم فراق پدر را در سياهچالهاي دژخيمان ظلمت و تاريكي بر دوشش نگذاشت سپاسگزار است .
آري، سبزها چه زيبا ميروند.

No comments:

Post a Comment