Wednesday, 3 February 2010

نقد نظریه ولایت فقیه به زبان ساده قسمت دوم

5- حدیثی از کتاب کمال الدین واتمام النعمه : اسحاق بن یعقوب نامه ای برای حضرت ولی عصر (عج ) می نویسد ، و از مشکلاتی که برایش رخ داده سوال می کند. و محمدبن عثمان عمری ، نماینده آن حضرت ، نامه را میرساند، جواب نامه به خط مبارک صادر می شود که 00000 در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید زیرا آنان حجت بر شمایند و من حجت خدایم . آقای خمینی می گوید :" منظور از ( حوادث واقعه ) که در این روایت آمده مسائل و احکام شرعیه نیست, نویسنده نمی خواهد بپرسد درباره مسائل تازه ای که برای ما رخ می دهد چه کنیم چون این موضوع جزء واضحات مذاهب شیعه بوده است وروایات متواتره دارد که در مسائل باید به فقها رجوع کنند."......" منظور از حوادث واقعه, پیشامدهای اجتماعی و گرفتاریهاییی بوده که برای مردم و مسلمین روی می داده است"..." اگر امر کرد ( راوی حدیث ) که کاری انجام دهید ، حدود را اینطوری جاری کنید ، غنایم ،زکات و صدقات را به چنین مصرفی برسانید وشما تخلف کردید ، خداوند در روز قیامت بر شما احتجاج می کند" اولا : حدیث مذکور بنا به عقیده خود ایشان و تمامی فقها حدیث واحد است , بدین معنا که هیچ کس دیگری حدیث را نقل نکرده است و لذا براساس اعتقاد اصولین ومجتهدین حدیث حجیت ندارد وقابل قبول نیست.ثانیا : اسحاق ابن یعقوب که در سلسله روایت جزء راویان است,مورد وثوق نیست و لذا اعتبار حدیث را متزلزل می نماید .(خود ایشان هم می گوید : "سندش قدری محل تامل است " .ثالثا : در این حدیث ( به فرض صحت آن ) حضرت, مراجعه به حوادث واقعه را به راویان حدیث ارجاع می دهد ، نه حتی به فقها .در زمان ائمه , راوی حدیث اعتبار فقیه را نیز نداشته ,چراکه از سیاق احادیث اینگونه برداشت می شود که فقیه, اهل تفقه وتعمق در احادیث بوده ، استنتاج او راهگشای حل مشکلات بوده است ,که چنین سمتی برای راویان ,که فقط ناقل وراوی حدیث بوده اند ، نبوده است .لذا چطور می شود , اگر منظور حضرت مسایل اجتماعی و حکومتی بوده, آن را به راوی حدیث ارجاع می دهد , ارجاع امری که بسیار ثقیل و حساس است. رابعا : استدلال به اینکه مکررا مردم در مورد احکام جدید از ائمه سوال می پرسیدند و ائمه آنها را به فقها ارجاع می دادند ، خب امکان دارد این سائل نیز از همان افراد بوده وحضرت نیز همان جواب را به او داده اند که برای احکام ومسائل جدید به راویان حدیث ( با فرض منظور همان فقها ) ارجاع داده اند وکلام آنها را همچون کلام خود برای مردم حجت دانسته اند .خامسا : باز برداشت مصادره به مطلوب توسط صاحب کتاب صورت گرفته است که با تمام فرضهای فوق ( که همه محل اشکال هستند ) باز صحبت از نظر کارشناسی است ونه اجرای احکام و حدود که ایشان نتیجه گیری می کند که " مردم به دستور راوی حدیث, در اجرای احکام ,اگر گوش نکنند در روز قیامت خداوند بر مسلمین احتجاج خواهد کرد و مواخذه خواهد نمود", در حالیکه حدیث بحث از ارجاع سوال به آنها و پرسش و پاسخ دارد نه از اجرای احکام. 6- متاسفانه در بخش استناد به آیات قرآن استدلالها ضعیف تر و غیر قابل قبول تر می گردد که به برخی از آنها نیز اشاره می نماییم : و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل : معنای تمام مترجمین و مفسرین این است : وهنگامی که در میان مردم حکم می کنید و قضاوت می نمایید به عدل حکم کنید. ولی آقای خمینی این گونه ترجمه می کند :" خطاب به کسانی است که ضمام امور را در دست داشته و حکومت می کنند نه قضات . قاضی قضاوت میکند نه حکومت به تمام معنای کلمه ".... که متاسفانه توجیهی برای ترجمه غیر صحیح آیات قرآن وجود ندارد( که در اینجا صورت گرفته است). همین اشتباه و سوء تعبیر در ترجمه وبرداشت از حدیث منقول در کتاب اصول کافی : ج 1 ص 86 – کتاب فصل العلم باب اختلاف الحدیث صورت گرفته است . در آنجا بحث از بردن منازعه به نزدحاکم وقاضی ظالم است (مستند به آیات قرآن ) در آنجا نیز ایشان مصادره به مطلوب کرده ومسئله مراجعه قضایی را به معنای مراجعه اجرایی وقضایی تعبیر کرده تا برداشت کند که هم امر قضایی باید به علما ارجاع شود و هم مسئله اجرای احکام .این امر( منظور مصادره به مطلوب) از مفهوم قضا, به مفهوم حکومت( واصرار به این معنای بی ارتباط به معنای اصلی), خود از دلایل آن است که فقیه ومجتهدی چون آقای خمینی که تمام عمر خود را در بین احادیث گذرانده است ، برای رسیدن به معنای مورد نظر خود چقدر در یافتن احادیثی که به آنها استناد نموده ناتوان گردیده است که ناچار شده تا به چنین احادیثی نا مربوط به اصل ولایت فقیه مستمسک گردد .
7- حدیث ابو البختری ( اصول کافی جلد 1 صفحه 39 کتاب فضل العلم باب صفت العلم وفضله و فضل العلما )حدیث می فرماید : به راستی علما وارثان انبیا هستند زیرا که پیامبران هیچ گونه پولی به میراث نمی گذارند ، بلکه احادیثی از سخنانشان را به میراث می گذارند 00000 خلاصه برداشت ایشان برای ارتباط دادن حدیث به ولایت فقیه این است که :" درست است که انبیا به معنای پیامبران هستند ( اگر چه آقای خمینی حتی مقام رساندن وحی به مردم را برای انبیا قائل نیست و آن را برای رسولان قائل است ) ولی چون چند نفر از انبیا رئیس و امام جامعه خود نیز بوده اند ,پس اینکه حدیث می گوید العلما ورثه الانبیا پس , همه علما, مقام ریاست دارند. در اینجا با توجه به آنچه در روایات قبلی نیز بیان کردیم ,مختصرا اشاره می شود که همانطور که ظاهر حدیث کاملا گواه آن است ، اینکه علما علم انبیا را به ارث می برند . همانطور که انبیا وحی الهی را به مردم ابلاغ می کنند , علما نیز فقط چنین وظیفه دارند. الا آنکه اگر عالمی پیدا شد که مانند حضرت موسی و پیامبر اکرم قدرت مدیریت و رهبری جامعه را نیز داشت ( به شرط اقبال عمومی ) می تواند رهبر هم باشد .چنانکه در طول تاریخ بشریت بر اساس مستندات تاریخی , آیات قران , احادیث اسلامی و متون سایر کتب ادیان الهی, این معنا کاملا مشهود بوده است که عده قلیلی از انبیاء الهی و رسل, ضمن رساندن پیام الهی, حکومت نیز کرده اند. واضحترین دلیل اثبات این ادعا , در سوره بقره آیات 246 و 247 می باشد. در این آیه خداوند می فرماید : ( ای پیامبر) آیا بسوی جماعتی از بنی اسراییل نظر نکرده ای که به نبی شان گفتند : امیری برای ما برانگیز تا در راه خدا با دشمنان بجنگیم ......الی .......و نبی شان به آنها گفت براستی خداوند طالوت را به حکومت و پادشاهی شما بر انگیخت . در این آیات به طور وضوح بیان می دارد که بنی اسراییل به دنبال یک سلطان توانا می گردند و اصلا در ذهنشان نیست که از وجود پیامبرشان استفاده کنند و جالبتر آنکه خود نبی شان هم چنین ادعایی ندارد که بگوید خوب من که هستم , چرا به دنبال کس دیگری هستید؟ . و آنچه که کاملا موید نظر ماست آنکه خداوند نیز نمی گوید که اگر می خواهید خدا از شما راضی باشد از نبی تان اطاعت کنید , بلکه میگوید : براستی خداوند طالوت را ( که نبی نبود و از مردم عادی بود ) به عنوان حاکم برای شما برگزید . 8 - در ادامه چنین احادیثی, ایشان به دو حدیث از کتاب عوائد الایام (( مقام فقیه این زمان مثل مقام انبیا بنی اسرائیل است ))وکتاب جامع الاخبار (( در دوره قیامت به علمای امتم افتخار ومباهات خواهم کرد و علمای امت من مثل انبیای سابق هستند)) اشاره می نماید, که مبنای استدلال ایشان و جواب آن نیز مانند همان حدیث ( علما وارثان انبیا هستند) می باشد 0 9 اخرین مبحث اقای خمینی در باب استدلال ولایت فقیه, استناد به کلامی از حضرت امیرالمو منین (ع) و حضرت حسین بن علی (ع) که منقول از کتاب تحف العقول نوشته جناب شیخ حسن بن علی حرانی حلی از علمای قرن چهارم هجری است .در این حدیث نسبتا مطول, هر دو امام در فرازهایی از حدیث, علمای آشنا به حلال و حرام الهی را به دفاع از مظلوم و مردم, در مقابل ستمکاران دعوت میکنند و آنها را از اتباع حاکمان ظالم و بندگی مال دنیا بر حذر می دارند و بنا به حکم امر به معروف و نهی از منکر( که وظیفه تمام مردان و زنان مومن می باشد) آنها را به حمایت از مردم و اقامه احکام الهی که ضامن عدالت اجتماعی و جاری شدن امور مردم در مسیر صحیح است فرا می خوانند و تا کید می کنند که اگر از حکام جور نهراسند و فقط خدا ترس باشند و به سنت الهی عمل نمایند , آنگاه امور الهی به دست آنها اجرا خواهد شد و جامعه سامان خواهد یافت. در این باب ، با توجه به مقدماتی که ذکر گردید و استدلالاتی که در ذیل هر حدیث که در بندهای قبلی آورده شد و همچنین مستندات تاریخی وقرآنی که ارائه گردید ، این حدیث را نیز موید نظر خود می دانیم . چرا که : همانطور که قبلا نیز اشارت رفت ، از شروط رهبر هر جامعه ای ( چه دینی و چه غیر دینی ) اگاهی او نسبت به کلیات اهداف و قوانین آن جامعه می باشد که به طریق اولی برای جامعه ای که می خواهد ضمن رفاه دنیوی ، مسیرحرکتش مورد رضایت الهی باشد, آگاهی عمومی و به خصوص رهبران به کلیات قوانین الهی ضروری است . ولی آنچه که محل اختلاف است آنستکه آیا علم به این احکام ، در این زمان با توجه به تنوع وتکثر بسیار آن و فوق العاده تخصصی بودن آنها در زمینه های مختلف اجتماعی ، الزاما باید توسط فرد رهبر جامعه به صورت اجتهادی کسب شده باشد ؟ آیا اصلا این امر امکان پذیر است ؟ شاید اگر در زمانهای قدیم جمع شدن بسیاری از علوم در یک فرد ( به نام حکیم ) امکان پذیر بوده است ، آیا در این زمان, با توجه به معضلات اجتماعی در زمینه های مختلف آن , دانش یک فرد , هر چند متخصص, کافیست ؟ آیا اعلم علمای تارخ بشریت به تنهایی کاری از پیش می برد ؟مشکلات اقتصادی و مالی ، مسایل خانوادگی ، جرایم حنحه وجنایی ، اختلافات بین المللی( اعم از ارضی وسیاسی ) , معضلات فرهنگی ( مسائل آموزشی ، رسانه ها ، هنر ، ......) چالش های سیاسی و امنیتی , مباحث توسعه صنعتی ، اقتصادی ,سلامت جسمی و روانی و بهداشت عمومی , آموزشهای عمومی و تخصصی, تحقیقات علمی و فن آوری ووو000که هر کدام برای بررسی و حل آن نیاز به هزاران کارشناس آزموده و متخصص دارد , آیا علم محدود یک فرد به بخشی از قوانین کلی حلال و حرام فارغ از علم مدیریت و حسن سابقه در مدیریت کلان جامعه چه مشکلی را می تواند بر طرف کند؟ با وجود هزاران هزار ماده قانونی از قانون اساسی و قوانین فرعی آن و میلیونها تبصره ، هنوز هیچ امری به حد قابل قبول سامان نیافته است و هرموردی از نیازهای جامعه احتیاج به نظر کارشناسی دقیق تر و به روز تردارد . با توجه به تحولات اجتماعی برق آسای جهان امروز ، آیا به صرف امید بستن به اجتهاد و فقاهت یک نفر می توان معضلات یک جامعه را حل نمود ؟ با توجه به مقدمه اول که نشان دادیم حکومت یک نیاز بشری حاصل از گسترش جامعه بوده و به هیچوجه موضوع درون دینی نیست, اگربا یک عقل مستقل و فرا دینی بنگریم , برای مدیریت یک جامعه , علم و تجربه مدیریت سیستماتیک یک مدیر می تواند مجموعه تخصص ها را در کنار هم شکل داده و راهبری کند و یا آگاهی او به احکام طهارات و ازدواج وطلاق ؟ در زمان حکومت آقای خمینی نیز آنجه که بیش از فقاهت ایشان در جامعه حلال مشکلات بود ، دید سیاسی ودقت نظر در انتخاب افراد متخصص در سمت های مختلف و هنر سازماندهی وسیستم سازی آنها در سازمانهای تحت نظارت آنها می توانست در به سامان شدن امور موثر باشد . قرار گرفتن کارشناسان آگاه و عالم در مقام قانون گذاری که توان تشخیص شرایط زمانی و مکانی و با حفظ منافع ملی در قوانین را داشته باشند, نیز از شروط یک جامعه سالم است که در این مقام, و آن هم در جایگاههای خاص, می توان از علمایی که آگاهی کاملتری نسبت به حلال و حرام الهی دارند استفاده نمود واین دسته از عالمان ضرورتی ندارد که توان کار اجرایی داشته باشند ، بلکه برای آنها کارشناسی قوانین کافی است . با توجه به آنچه گفته شد بطور قطع منظور حضرت امیر المومنین علمایی است که در حد زمان و جامعه خود از توان رهبری برخوردار باشد, می تواند رهبری جامعه را در دست گیرد. چنانکه در متن حدیث نیز اشاره شده است برای علمایی که می خواهند رهبری جامعه را داشته باشند ، دلسوز بودن برای مردم و دین , و فاصله داشتن از دنیا پرستی , و ترس و بزدلی و همراهی ظالمان , از ضروریات شمرده شده است . روحیه فداکاری و حق طلبی و تلاش برای حاکمیت ارزشهای متعالی و از بین بردن رذایل اخلاقی جامعه ( که نمادی از امر به معروف و نهی از منکر است) جزء لاینفک رهبری جامعه شمرده است ، ولی در آنجا که صحبت از کوشش برای توزیع عادلانه ثروت ملی و جمع آوری مالیات ها و احقاق حق مظلومان است ، واضح است که باید آن فرد فرهیخته و عالم, توانایی اجرای این امور را داشته باشدو الا جز فساد و تباهی و هدر دادن سرمایه های ملی و به کار گماردن افراد نالایق درجامعه و رو به تباهی بردن امور مردم , نتیجه دیگری در بر نخواهد داشت . در این حدیث تقریبا به جزء همان مورد اصلی موضوع بحث ( که آقای خمینی حکومت را انحصارا برای فقیه مجتهد می داند و بر اساس استدلالات قبلی که پاسخ داده شد ) , اختلاف چندانی در سایر مباحث این بند و برداشت از حدیث وجود ندارد.ایشان در ادامه سخنرانیش به علما فاسد و درباری می تازد که کلامی متین است که به علت عدم ارتباط به بحث از ان چشم پوشی می نماییم .در خاتمه , تذکر این نکته ظریف که در متن حدیث از قران آورده شده خالی از لطف نیست : حضرت امیر المومنین در ضرورت امر به معروف و نهی از منکر که توسط آن امور ضروری ، اعم از کوچک و بزرگ ، اقامه و اجرا می شود ، اشاره به این آیه می نماید که : " والمومنون والمومنات بعضهم اولیا بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر ".در این آیه ,اقامه امر به معروف و نهی از منکرکه با اجرای آن, بازگشت حقوق مظلومین و تقسیم عادلانه ثروت های عمومی ومالیاتها تضمین گردیده است را هم وظیفه مردان و هم زنان می داند که در آن ( بر اساس آیه قرآن ) زنان نیز می توانند ما فوق مردان باشند و در اقامه امور جامعه در راس قرار گیرند ، ولی آقای خمینی در ترجمه این بخش هیچ اشاره ای به زنان نمی کند و می گوید :" مردان مومن دوستدار و رهبر و عهده دار یکدیگرند و همدیگر را امر به معروف و نهی از منکر می کنند" ( در اینجا نه تنها هیچ اشاره ای به زنان مومن نمی کند بلکه اولیا را به معنای دوستی و همراهی می گیرد که در اینجا با توجه به ادامه آیه، منظور ولایت و برتری بر یکدیگر در جامعه است ) .به نظر من چون آقای خمینی در تلاش بوده است از احادیث مربوط به قاضی و قضاوت برای حکومت استفاده کند و در آن مقام اعتقاد داشته است که قاضی نمی تواند زن باشد, لذا به عمد از ذکر نام زنان مومن به عنوان آمرین بالمعروف ( که امری حکومتی است ) اجتناب نموده و در ترجمه آیه ذکری از زنان با ایمان( در کتاب ولایت فقیه ) نیست . الله اعلم .در پایان این مختصر, از خداوند متعال می خواهم که مارا بیش از پیش به حقیقت خواست خود آگاه نماید تا برای حرکت آگاهانه و هوشمندانه برای تعالی بشریت گام برداریم ، چرا که اول و آخر و ظاهر و باطن اوست و هدایت تمام کاینات بدست اوست.والسلام علی من اتبع الهدی

3 comments:

  1. خوب نشستي از خودت نظريه داديا ، گاگول عزيز بهتر بود اقلا حرفات رو با يه روحاني بي سواد هم که شده مطرح ميکيدي تا اناليز کنه و بگه سوتي ندي ، اين چرندياتت که بدون زحمت زيادي نوشتي بر راد هواست ، يه چيز بگم و حرفم تموم: ميدونم که با آخوندها مشکل داري و برا همين هم از ولايت فقيه شروع کردي بهتر بود اصولي تر برخورد ميکردي و ميدونستي که اينجا عرصه سيمرغه و جولنگه تو نيست ، اگه همين ولايت فقيه و آخوندها نبودند همين والسلام علي من اتبع الهدي و الله اعلم و دعاي پايانيت رو هم نميدونستي ، جيگر شيخ انصاري براي توضيح يک مسئله کوچيک اصولي به شاگردش که واسه خودش ملايي بود فرمود بايد شش ماه بياي پا درس من تا ياد بگيري اونوقت تو با يه مقاله اي که از روي احساسات و صرفا براي پيشبرد هواي نفس و عيشرييس روساي جنبش سبز اموي معلوم نيست که چقدر هم بالاش زور زدي ميخواي اين اصل اصيل تشيع رو زير سوال ببري هرچند ميدونم که خودت هم حتي اگر نامسلمون هم باشي اين چرندياتت به دلت ننشسته

    ReplyDelete
    Replies
    1. تکنیک همیشگی و تکراری متعصبان مومن نمایی که احتمالا یکی دو سالی نیز درس روضه خوانی خوانده و از چشمه جوشان خرافات حوزه علمیه نوشیده اند این است که طرف مقابل را متهم به این کنند که اصولا مسئله را از بیخ و بن درک نکرده و لابد باید مثل آقایان درس روضه خوانی بخواند تا به درک مسائل توانا شوند! مرد حسابی این که کلی گویی کنی و بگی حرفهات چرندیاته که نشد جواب! اگر چیزی جز توهین و تکفیر بلدی، بسم الله! ایرادات حرفهای این بنده خدا رو تذکر بده تا همه آگاه بشن و اگر جز روضه خوانی هنری نداری لطفا ساکت باش. ولایت فقیه بدعت آشکاریه که بر مبنای دو تا حدیث ضعیف توسط یک جاهل و با نیتی که خدا میدونه ابداع شده. همین و بس. مثل هر بدعت دیگری آفات زیادی هم داره که الان کاملا در جامعه محسوسه و همه با پوست و گوشت و استخوان دارند حس میکنند!

      Delete
  2. This comment has been removed by the author.

    ReplyDelete