در عاشورای سال 61 هجری، حسین ع را کشتند به جرم خروج بر خلیفه، به جرم محاربه با حکومت اسلامی و به جرم براندازی. به جرم آن که فساد دستگاه حاکمه را فریاد میزد و تشویش اذهان عمومی میکرد. ابزار کارامد حاکمان برای توجیه خشونت و تشویق رعیت برای تیغ کشیدن بر حق طلبان علاوه بر تهدید و تطمیع، فریبکاری بود. سخنانی که بسیاری از عوام را فریب میداد و به نحوی حق به جانب، رفتارهای خصمانه را توجیه میکرد.
منطق طرفداران حکومت این بود:
حاکم اسلامی نماینده خدا بر روی زمین است و لذا همواره و در هر شرایطی حق با اوست.
هرکس انتقاد کند خطاکار است و همه باید از امر حاکم اسلامی تبعیت کنند.
هرکس با حاکم اسلامی مخالفت کند و دست از فتنه گری برندارد خونش مباح است، چرا که کسی که با ولی امر مسلمین مخالفت کند، محارب است.
اما در سوی دیگر منطق حسین و یارانش چیز دیگری بود:
چنین نیست که در هر شرایطی هرکس بر مسلمین حاکم شد و نام خود را ولی امر مسلمین نهاد اطاعت از او واجب باشد. باید رفتار او را با ملاک عدل و تقوا سنجید. تا جایی میتوان از حاکم اسلامی تبعیت کرد که او حکومت را وسیله ای برای ظلم و تعدی بر دیگران قرار ندهد. در جایی که حاکم در پیش چشم مردم ظلم و تعدی میکند سکوت در برابر او جایز نیست. برپایی ظواهر دین نیز نمیتواند توجیه گر سکوت در برابر حکومت ظالم باشد. در زمان یزید نیز هر صبح و شام بانگ اذان از مأذنه ها بر میخاست و مردم نماز و روزه را فراموش نکرده بودند. اما عدالت به قربانگاه رفته بود.
اما پس از گذشت این همه سال، مدعیان دروغین حسین ع همان منطق امویان را دارند:
عده ای را میکشند چون بر ولی امر مسلمین جهان خروج کرده اند. و در جامعه فتنه به پا کرده اند. و در پی براندازی حکومت ظلم هستند.
گروهی را زندانی میکنند چون فساد جریان حاکم را فریاد کشیده اند و تشویش اذهان عمومی کرده اند.
جماعتی را در زندانها شکنجه میکنند چون از حاکم ظالم انتقاد کرده اند و از او عدل و انصاف طلب کرده اند. چرا که جنایتها را دیده اند و به گوش دیگران رسانده اند.
و هنوز هم حکایت مظلومان فرهیخته و ظالمان فریبکار همچون سال 61 هجری باقی است.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment